مروری بر تجربه 60 ساله و عبرتی برای امروز
چه چوب ها که از تحریف ارزش ها و تحریف حقیقت خورده ایم و خواهیم خورد. غرب نمک نشناس در یکی دو قرن تجربه نفوذ در جهان اسلام دریافته است تا هرگاه که اجتهاد فقیهان شیعه و جهاد سربازان حسین(ع) و یاران مهدی(عج) در کار باشد درهم کوبیدن صف انقلابیون، میسر نیست، و سربازان مکتب با اجتهاد، هر روز به شکلی جدید به نشر اندیشه اسلامی می پردازند، پس بارها از راه تحریف دین و تفرقه مبارزین وارد شده و ارزش ها را تحریف و تبدیل به تریاک کرده است.
عرفان مجاهدپرور را به تصوف قاعدین و زهد درویش را به کشکول گدایی تبدیل کرد. پیشتر، درویشان، نه گدایان بی شریعت و بی حال، بلکه عیاران از دنیا بریده بودند که از عصر مغول تا هجوم غرب به ایران، بر ظالمان می تاختند. همچنین در روزگار سلطه انگلستان روباه صفت، دسته های عزاداری عاشورا و علم های سرنگون و سیاه پوشیده که شمایل سپاه انتقام را داشته و بوی خون و خطر برای یزیدیان تاریخ می پراکندند و شجاعتشان را برای دشمنان به نمایش می گذاردند اما در دوران قاجارهای تیله باز کودک صفت و پهلوی فاسد، عزاداری انقلابی و اعتراضی، تبدیل به خودزنی های بی هدف و خرافه پردازی شد و شبیه خوانی فرهنگ ساز را که هنر عاشورایی و انقلابی بود، چون شبیه سازی های توخالی هنرمندان روز به شکل تئاتر های ضعیف و بی محتوای خیابانی درآورد و تا آنجا پیش رفت که شبیه سازی های هنرمندانه و پرده های نمایش که دیروز مذهب شیعه رواج داده بود نیز ابزار حرفه گدایی و بازیچه دشمن و سرگرمی عوام گردید و توطئه های انگلیسی و جهل خودی ها زمینه ای آفرید که سنت ها تبدیل به بدعت ها شد و مردم را آنچنان از این حرکات، متنفر گردانید که دشمن مکار توانست با همکاری رضاخان، آن دیکتاتور تجددزده بی سواد به جای بدعت براندازی، سنت براندازی کند و تا آنجا که چون در شهریور سال 1320 کفار و اشغالگران، این بار علناً به کشورشان هجوم آوردند مردم بیش از آنکه از هجوم دشمن افسرده گردند، خرسند بودند که شاه بی دین شان، معزول گشت و ناگهان تب عزاداری های خرافی و قمه زنی و هیئت بازی بی هدف کشور را گرفت. «فاعتبروا یا اولی الالباب»، لیکن دشمن هوشیارتر از آن بود که حسینیانی را که با سینه هایی پر از مهر حسین(ع) و محرومیت ده ساله از عزاداری به دست رضاخان به آزادی انگلیسی رسیده اند به حال خود رها کند تا برایش دردسر بیافرینند. در خراسان که خود درگیر مسائل بودم دربار و انگلیس، بسیاری هیئت ها را با همکاری یک روحانی از تبار درباریان که متاسفانه فرزند مرجع عالیقدر مجاهد عصر مشروطه بود به زنجیربردگی کشید و ابتدا با توان فیزیکی آنان در 17 آذر 25، حزب توده را در مشهد متلاشی ساخت و سپس نخبگان توده ای را هم به بردگی گرفت و تیغ دو دمه ای از توده نفتی ها ساخت و در واقع، انگلستان، پس از شاخه راست مذهبی اش، اینک شاخه چپ خود را هم در کشور، سازمان می داد که تا امروز هم از ژست های بی معنی و شکلک هایشان بهره می برد و چند سال بعد در دوران نهضت نفت توانست توده ای های برده شوروی و پان ایرانیست ها و کلوپ مصدقی های مستخدم راستی ها و هر حزب تندرو دیگری را در صف مقابله با صاحبان اصلی نهضت ضدانگلیسی نفت قرار دهد و به هوش باشید که این کار همواره و امروز نیز شدنی است. مگر امروز چپ و راستی که ساده اندیشانه بر آن باورند که اصلی ترین وظیفه شان آن است که در برابر یکدیگر، آگاهانه صف ببندند و گمان می کنند که طرح های مبارزه با یکدیگر را خود می ریزند این چنین نیستند؟
منبع: روزنامه کیهان > شماره 19162 31/5/87
کلمات کلیدی: